- گلچینی از سخنان گرانبهانی ابر مرد تاریخ شهید همیشه جاودان استاد دکتر شریعتی

-
- «اگر نمیتوانی بالا بروی، سیب باش تاافتادنت اندیشهای را بالا برد.»
- «ستایشگر معلمی هستم که چگونه اندیشیدن را به من بیاموزد، نه چگونگی اندیشهها را.»
- «ابراهیموار زندگی کن و در عصر خویش معمار کعبة ایمان خویش باش.»
- «هر کس مظلوم است، خودش ظالم را یاری کردهاست.»
- «مردن هم همچون زیستن بهانهای میخواهد.»
- «,وقتی که در صحنه حق و باطل نیستی، هر جا که میخواهی باش، چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکیست.»(پس از شهادت)
- «از سکوت اگر به خشم آمدی سکوت کن.»
- «آنان که به هر ذلتی تن میدهند تا زنده بمانند، مردگان خاموش و پلید تاریخند.»
- «آنان که رفتند، کاری حسینی کردند. آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدیاند.»
- «میوههای گوارا و معطر تاریخ، انسانهایی هستند که سعادت را به خاطر صعود به قلة عظمت به اعماق دره پرت کردهاند.»
- «زیبایی به خوش سیرتی است نه به خوش صورتی.»
- «ظلم است که معلم را به شمع تشبیه کرد زیرا شمع را میسازند که بسوزد ولی معلم میسوزد که بسازد.»
- «دوستدار هنرمندانی بودهام که به جای خاتمکاری و کاشیکاریهای ظریف و آرایشهای رقیق و نازککارانه، وقار کوهستانهای لجوج و خشم طوفانهای وحشی و ابهت و اقتدار آسمان گرفته و مصمم زمستانی و پهندشتهای دهشتناک و خشن را سرمایة هنر خویش ساختهاند.»
- «بگذار تاشیطنت عشق چشمان تو را به عریانی خویش بگشایدهر چند معنایش جز رنج و پریشانی نباشد؛اما کوری را هرگز به خاطر آرامش تحمل مکن»
- «انسان نقطهای است بین دو بی نهایت بی نهایت لجن و بی نهایت فرشته»
- «سفر هیچ چیز به جز دلتنگی ندارد، اما... زندگی به من آموخت، برای بهتر دیدن عظمت و شکوه هر چیز باید قدری از آن دور شد.»
- «در فلق بگریز ای سوار سپیده صبح که سیاهی شب همه جا را فراگرفتهاست که افسونگران چیره دست در گرهها میدمند و دوستان دشمن کام»
- «نه، من هرگز نمینالم؛ قرنها نالیدن بس است؛ میخواهم فریاد کنم؛ اگر نتوانستم ، سکوت میکنم؛ خاموش مردن بهتر از نالیدن است»
- «آن«امانت»که خدا بر زمین و آسمانها و کوهها عرضه کردو از برداشتنش سر باز زدند و انسان برداشت،همین است.نه عشق است و نه معرفت است و نه طاعت...«مسئولیت ساختن خویش»است. کاری که در ید قدرت خداوندی است انسان خود به دست میگیرد!...(هبوط)»
- «در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی میکنند اما برای حسینی که آزاده زندگی کرد، میگریند»
- «در مملکتی که فقط دولت حق حرف زدن دارد هیچ حرفی را باور نکنید .»
- «حسین بیشتر از آب تشنه? لبیک بود.افسوس که به جای افکارش، زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.»
- «برای شناختن هر مذهب باید خدایش را، کتابش را و پیغمبرش را و بهترین دست پروردههایش را دید و شناخت.(فلسفه? انسان)»
- «در شگفتم که سلام آغاز هر دیداریست، ولی در نماز پایان است.شاید این بدین معناست که پایان نماز آغاز دیدار است.»
- «در راه گم شدن از گمراه شدن بد تر است.(فلسفه? انسان)»
- «آگاهی "نعمتی است که خدا به هرکس داده کاش نگیرد و به هر کس نداده کاش ندهد.(فلسفه انسان)»
- «در داستان خلقت است که مسئولیت معنا پیدا میکند و اینکه عشق و عقل هر دو باید دست اندر کار باشند تا آدم بیدار شود و به بینایی برسد.»
- «کسی که راه را غلط رفته، اگر درست راه برود، زودتر ممکن است راه درست را بیابد تا آنکه در راه درست، غلط راه میرود.»
- «به سه چیز تکیه نکن ، غرور ، دروغ و عشق ... آدم با غرور میتازد ... با دروغ میبازد و با عشق میمیرد»
- «اگر میخواهید حقیقتی را خراب کنید، خوب به آن حمله نکنید، بد از آن دفاع کنید»
- سرنوشت تو متنی است که اگر ندانی دستهای نویسندگان، اگر بدانی ، خود میتوانی نوشت.
- جهان را ما ، نه آنچنانکه واقعا هست میبینیم ، جهان را ما آنچنانکه ما واقعا هستیم ، میبینیم.
- بشر» یک بودن است و «انسان» یک شدن.
- مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی و زاده انسان بودن است.
- آگاهی اگر چه به رنج ، ناکامی و بدبختی منجر شود ، طلیعه راه و طلیعه روشنایی ، طلیعه نجات بشریت است ،… از جهلی که خوشبختی ، آرامش ، یقین و قاطعیت میآورد ، هیچ چیز ساخته نیست.(
- پیروزی یکروزه به دست نمیآید ، اما اگر خود را پیروز بشماری ، یکباره از دست میرود.
- انسان به میزانی که میاندیشد ، انسان است، به میزانی که میآفریند انسان است نه به میزانی که آفریدههای دیگران را نشخوار میکند.
- باید دانست که بزرگترین معلم برای به دست آوردن استقلال و شخصیت ملی خودش دشمنی است که استقلال و شخصیت ملی اش را از او گرفتهاست.
- عرفان دری است به دنیای دیگر ، که باید باشد و هنر، پنجرهای به آن دنیا است
- انتظار آمادگی است نه وادادگی
- علی آشکار ترین حقیقت و مترقی ترین مکتبی است که در شکل یک موجود انسانی تجسم یافتهاست ، واقعیتی بر گونه اساطیر و انسانی است که هست از آنگونه که باید باشند و نیست
- آنگاه که کمیت عقل میلنگند، نیایش بلند ترین قله تعبیر را در پرواز عشق در شب ظلمانی عقل پیدا میکند
- اسلام علی بر این سه پایه استوار است : مکتب، وحدت ، عدالت
- توده مردم به یک آگاهی نیاز دارند و روشنفکر به ایمان
- شهید انسانی است که در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن ، با مرگ خویش بر دشمن پیروز میشود و اگر دشمنش را نمیکشد رسوا میکند.
- چه فاجعهای است که باطل به دستی عقل را شمشیر میگیرد و به دستی شرع را سپر.
- تقلید نه تنها با تعقل سازگار نیست ، بلکه اساسا کار عقل این است که هرگاه نمیداند ، از آنکه میداند تقلید میکند و لازمه? عقل این است که در این جا خود را نفی نماید و عقل آگاه را جانشین خود کند.
- لازمه? توحید خداوند ، توحید عالم است و لازمه? توحید عالم توحید انسان است.
- وقتی عشق فرمان میدهد ، محال سر تسلیم فرو میآورد.
- عشق عبارت است از همه چیز را برای یک هدف دادن و به پاداشش هیچ چیز نخواستن ، این انتخاب بزرگی است ، چه انتخابی!.
- وارد کردن علم و صنعت ، در اجتماع بی ایمان و بدون ایدوئولوژی مشخص ، همچون فرو کردن درختهای بزرگ و میوه دار است در زمین نامساعد در فصل نا مناسب.
- فلسفه زندگی انسان امروز در این جمله خلاصه میشود : فدا کردن آسایش زندگی برای ساختن وسایل آسایش زندگی.
- هیچ چیز به وسیله دشمن منحرف نمیشود ، دشمن زنده کننده دشمن است ، بلکه آنچه که یک فکر و یک مذهب را مسخ میکند ، دوست است یا دشمنی که در جامعه ، دوست، خودش را نشان میدهد.
- هنر تجلی روح خلاق آدمی است، هنر با مذهب خویشاوندی دیرین دارد… هنر یک ذات عرفانی و جوهر احساس مذهبی دارد.
- جهل، نفع و ترس عوامل انحراف بشری
- از تنهایی به میان مردم میگریزم و از مردم به تنهایی پناه برم
- آنان که «عشق» را در زندگی «خلق» جانشین «نان» میکنند، فریبکارانند، که نام فریبشان را «زهد» گذاشتهاند.
- مردی بودهام از مردم و میزیستهام در جمع و اما مردی نیز هستم در این دنیای بزرگ که در آنم و مردی در انتهای این تا ریخ شگفت که در من جاری است و نیز مردی در خویش و در یک کلمه مردی با بودن و در این صورت دردهای وجود، رنجهای زیستن، حرف زدن انسانی تنها در این عالم ، بیگانه با این «بودن»!
- هر کس مسیحی دارد، بودایی که باید از غیب برسد ، ظهور کند ، بر او ظاهر گردد و نیمه اش را در بر گیرد و تمام شود. زندگی جستجوی نیمهها است در پی نیمهها ، مگر نه وحدت غایت آفرینش است ؟ پروانه مسیح شمع است ، شمع تنها در جمع ، چشم انتظار او بود ، مگر نه هر کسی در انتظار است؟
- چه قدر ایمان خوب است! چه بد میکنند که میکوشند تا انسان را از ایمان محروم کنند چه ستم کار مردمی هستند این به ظاهر دوستان بشر ! دروغ میگویند ، دروغ ، نمیفهمند و نمیخواهند ، نمیتوانند بخواهند.
اگر ایمان نباشد زندگی تکیه گاهش چه باشد؟ اگر عشق نباشد زندگی را چه آتشی گرم کند ؟ اگر نیایش نباشد زندگی را به چه کار شایستهای صرف توان کرد ؟ اگر انتظار مسیحی ، امام قائمی ، موعودی در دل نباشد ماندن برای چیست ؟ اگر میعادی نباشد رفتن چرا؟ اگر دیداری نباشد دیدن چه سود؟ و اگر بهشت نباشد صبر و تحمل زندگی دوزخ چرا؟ اگر ساحل آن رود مقدس نباشد بردباری در عطش از بهر چه؟ و من در شگفتم که آنها که میخواهند معبود را از هستی برگیرند چگونه از انسان انتظار دارند تا در خلأ دم زند؟
- درشگفتم که سلام اغاز هر دیداری است ولی در نماز پایان است شاید بدان معناست که پایان نماز اغاز یک دیدار است.
حکومت مذهبی
حکومت مذهبی رژیمی است که در آن به جای رجال سیاسی، رجال مذهبی (روحانی) مقامات سیاسی و دولتی را اشغال میکنند و به عبارت دیگر حکومت مذهبی یعنی حکومت روحانیون بر ملت. آثار چنین حکومتی یکی استبداد است، زیرا روحانی خود را جانشین خدا و مجری اوامر او در زمین میداند و در چنین صورتی مردم حق اظهار نظر و انتقاد مخالف با او را ندارند، یک زعیم روحانی خود را بخودی خود زعیم میداند، به عبارت اینکه روحانی است و عالم دین، نه به اعتبار رای و نظر و تصویب جمهور مردم; بنابراین یک حاکم غیر مسئول است و این مادر استبداد و دیکتاتوری فردی است چون خود را در سایه و نماینده خدا میداند، برجان و مال و ناموس همه مسلط است و در هیچ گونه ستم و تجاوزی تردید به خود راه نمیدهد بلکه رضای خدا را در آن میپندارد. گذشته از آن، برای مخالف، برای پیروان مذاهب دیگر، حتی حق حیات نیز قائل نیست. آنها را مغضوب خدا، گمراه، نجس و دشمن راه دین و حق میشمارد و هرگونه ظلمی را نسبت به آنان عدل الهی تلقی میکنند