هیچ کس از سکوت رسوا نمی شود
مصداق این عبارت در فابلی از ایزوپ مشهود است آنجا که قصه کوتاه خود را اینگونه تعریف می کند:
روزی خری ، پوست شیری روی خود انداخت و با افتخار به جنگل رفت و با بلندترین صدای ممکن شروع به عرعر کرد تا حیوانات را بترساند . همه حیوانات ترسیدند و فقط روباه نترسید بلکه آرام کنار خر آمد و با طعنه گفت: عزیزم من هم ازت می ترسیدم اگر که صدای عرعرت را نمی شناختم. تو یک خری و خر باقی خواهی ماند!